عنوانی بعدازمدت ها

ساخت وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
اتفاق در لغت به معنای حادثه وپیشامد است
و اتفاق خوب همان پیشامدی است که حالمان راخوب می کند

آدمی که منتظر است
هیچ نشانه خاصی ندارد!
فقط
باهرصدایی برمیگردد

"یک نفر
کاش همین لحظه
همین جا فی الفور
برسداز ره و
حال دل من خوب شود.."

امضا:منتظراتفاقات خوب!

در منوی بلاگ ببینید "یک صفحه نور"‌

عنوانی بعدازمدت ها...
ما را در سایت عنوانی بعدازمدت ها دنبال می کنید

برچسب : این,دست,تهی,لبریز,دعاست, نویسنده : 9khoob19 بازدید : 118 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 4:37

انّا لله 1. تا به حال در هیچ تشییع جنازه ای به طور رسمی شرکت نکرده ام. اما حدود یک ماه پیش وقتی جنازه ای تنها با یک کفن در چند قدمی ام بود، خود را ملزم کردم که به تماشای تشییع اش بایستم! 2. بعد از سفری که اخیرا داشتیم، اغلب شب ها وقتی چشم هایم را برای خواب می بستم، فکر مرگ و اینکه یک روزی بالاخره اینجا نخواهم بود توی سرم می چرخید. نه اینکه خودم بخواهم "حاسِبوا قبل ان تُحاسَبوا" کرده باشم. این فکر خودش می آمد و توی سرم می نشست. راستش را بخواهید نه بدم می آمد و نه ناراحت بودم. تنها ناراحتیم از این بود که این فکر هر شبه، تاثیر چندانی روی زندگی هر روزه ام نداشت! آخر می دانید! زندگی با وجود باور عنوانی بعدازمدت ها...
ما را در سایت عنوانی بعدازمدت ها دنبال می کنید

برچسب : گاهی,پایانش,فکرکنیم, نویسنده : 9khoob19 بازدید : 110 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 4:37

به نام خدا دیروز عصر، مادرجان می خواستند بروند مجلس عزای یکی از درگذشتگان. پدرجان گفتند: چون جمعه هست، کوچه ها و خیابونا خلوته، تنها نرو، با حورا برو! منظور پدرجان این نبود که خیابان ها خلوت است و حوصله ات سر می رود، پس با حورا برو، باهم حرف بزنید که تنهایی حوصله ات سر نرود. منظور باباجان این بود که خلوت است و ممکن است کسی مزاحم بشود، پس تنها نرو! (برخلاف مادرجان و خواهرم، تا جایی که یاد می آید فوبیای مزاحم خیابانی نداشتم!) حالا فرض کنید یک آدم مریضی هم پیدا شود که بخواهد مزاحمت ایجاد کند، وجود من چه منفعتی دارد؟! 1. من دفاع شخصی بلدم؟ 2. کمربند مشکی دارم؟ 3. کمربند قهوه ای؟ 4. یا نکند علامت عنوانی بعدازمدت ها...
ما را در سایت عنوانی بعدازمدت ها دنبال می کنید

برچسب : بادیگاردِ,راستگو؟, نویسنده : 9khoob19 بازدید : 131 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 4:37

به نام خدا آن موقع پدرجان پنج شش سالش بود. می گوید به همراه عموجانم که فقط یک سال بزرگتر از باباجان هست، رفته بودند جلوی گاری تخم مرغ رنگی فروشی! باباجان می گوید آن روزها تخم مرغ رنگی ها را روی گاری می فروختند و بچه ها هم عاشق تخم مرغ رنگی بودند. و گاهی با تخم مرغ رنگی هاشان باهم مسابقه می دادند. پدرجان و عموجان پولی برای خرید تخم مرغ رنگی نداشتند، می روند جلوی گاری و وقتی سر عمو تخم مرغ رنگی فروش شلوغ می شود، باباجان یک دانه برمیدارد و می گذارد توی جیبش! با عموجان برمی گردند و سر آن یک تخم مرغ دعوایشان می شود که چه کسی آن را بردارد. آخرسر تصمیم می گیرند، دوباره بروند و یکی هم عموجان بردارد. عنوانی بعدازمدت ها...
ما را در سایت عنوانی بعدازمدت ها دنبال می کنید

برچسب : شِبه,سهراب, نویسنده : 9khoob19 بازدید : 129 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 4:37

یاحق

عسل بی ادا سر سفره ام نشست

و من بی هوا دل بسته اش شده ام.

یک عاشقانه آرام-نادر ابراهیمی

شاید چند سال دیگر، دوباره بخوانمش! مثلا چندسالِ نزدیکِ دیگر توی اتوبوس. یا شاید چندسالِ دورِ دیگر، قبل از آنکه به کسی هدیه بدهمش!

عنوانی بعدازمدت ها...
ما را در سایت عنوانی بعدازمدت ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khoob19 بازدید : 125 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1396 ساعت: 21:36

به نام خدا اغلب وقتی ما را باهم می بینند، بعضی با یک لبخند کوچک و بعضی با قیافه متعجب می پرسند: دوقلویید؟! و ما با اینکه اوایل تعجب می کردیم، ولی حالا عادت کرده ایم و با لبخند جواب می دهیم: نه چهارسال اختلاف سنی داریم! و بعد از اینکه فرد مقابلمان بابت شنیدن چهارسال اختلاف سنی شگفت زده شده، در حالی عنوانی بعدازمدت ها...
ما را در سایت عنوانی بعدازمدت ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khoob19 بازدید : 124 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1396 ساعت: 14:38

به نام خدا

گفت: ان شاالله تو هم موفق بشی، خانم مهندس بشی، اصلا دکتری بگیری. یکی رو خواستیم دانشگاه ثبت نام کنیم برامون پارتی بازی کنی!!

نهایت تصوری که از یک آینده موفق برای من دارد، همین است!!

عنوانی بعدازمدت ها...
ما را در سایت عنوانی بعدازمدت ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9khoob19 بازدید : 121 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1396 ساعت: 14:38